بهار

به انتظار فصل تو تمام فصل ها گذشت

بهار

به انتظار فصل تو تمام فصل ها گذشت

نمی دانم فراموش کردی یا نه. دیگر حتی میلی به فکر کردن ندارم  

چون میدانم که روزگار سرنوشت را اسیر و طلسم شبهایی کرد  

که حتی ستارگانش امیدی به درخشیدن ندارند و مهتابش هم اشتیاقی 

 به حضور در آن آسمان تار و بی فردا ندارند. آفتاب در شهر من دیگر جایگاهی ندارد 

 و تمام روزهای زندگیم یک رنگ شده رنگی سیاه  و بی انتها سفیدی ها  

را مدتهاست که به اسارت کشیدن زندگی آنها هم دست کمی از  

روزهای بی انتهای من ندارد در این روزها ثانیه شمار در  

انتظار مرگی هستم که شاید او بتواند نجاتم دهد. 

 مرگ پایان زندگی من است، زندگانی که مدتهاست زنجیرهای سنگین  

اسارت را بر دوش میکشم و به امید روز رهایی روح خود را صیقل میدهند 

 و من به امیدی روزی هستم که شب طولانی زندگیم سحر کند.  

همچنان ناامید به انتظار مینشینم تا شاید فراموشت کنم......

نظرات 8 + ارسال نظر
امی یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 12:32


نمی دانم فراموش کردی یا نه. دیگر حتی میلی به فکر کردن ندارم
چون میدانم که روزگار سرنوشت را اسیر و طلسم شبهایی کرد
قشنگ بود

گیلاس سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 08:18 http://www.kopolgilas.blogsky.com

سلام عزیزم
قشنگ بود.........گیلاس اپ عزیز دلمممممممممم

صادق سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 09:43 http://www.dobeitysara.blogsky.com/

خیلی عالی مثل همیشه
دمت گرم

نیما چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 17:57 http://1985boys.blogfa.com

سلاممم.
خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدارم
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن
یه یری بزن.وب نایسی داری

گیلاس جمعه 23 مهر 1389 ساعت 11:07 http://www.kopolgilas.blogsky.com

سلام عزیز دلممممممممم
من اپمشمام اپ کن دیگه

گیلاس دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 07:44 http://www.kopolgilas.blogsky.com

سلام عزیزمممممممممممم
گیلاس ی بازی وبلاگی دعوتت کلده....بوس

امیر پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 13:04 http://my4divari.blogsky.com

مرسی که بهم سر زدی . این کامنت هم بابت نوشته زبات بود هم بابت تشکر

بهاره--قصرعشق پنج‌شنبه 18 آذر 1389 ساعت 13:46 http://ghasre--eshgh.blogfa.com

همچو مجنون گفتگو با خویشتن باید مرا
بی زبانم همزبانی همچو من باید مرا

تا شوم روشنگر دلها به آه آتشین
گرم خویی های شمع انجمن باید مرا

رشک می آید مرا از جامه بر اندام تو
با تو ای گل جای در یک پیرهن باید مرا

آِیان بی طایر دستانسرا ویرانه به
چند با دلمردگی ها پاس تن باید مرا؟

تا ز خاطر کوه محنت را براندازم رهی
همت مردانه ای چون کوهکن باید مرا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد