بهار

به انتظار فصل تو تمام فصل ها گذشت

بهار

به انتظار فصل تو تمام فصل ها گذشت

با تو ولی تنها

بها زندگیم زمستان شد آفتاب عشقم غروب و صبح امیدم شب 

همه ی اینها با رفتن تو رنگی واقعی بر خود کشیدند اما قبول باور آنها همیشه برای 

تو مشکل بود هیچ وقت نمی خواستی باور کنی با رفتنت می توانی مرا از پای در آری. 

آری میتوانم به خود تلقین کنم که تو توانستی. 

ای کاش خود را به این شکل وابسته بودن با تو نمیکردم، هیچ وقت فکرش را نمیکردم  

که یک روز تو بتوانی مرا به این شکل اسیر آرزوهای خود کنی 

خیال می کردی با نبودنت میمیرم آری مردم 

فکر می کردی یک گوشه مینشینم آری تنهای تنها نشستم  

اما دیگر فایده نداره، تا کی منتظر بنشینم برگردی تو که از اولش فکر رفتن بودی 

ولی بیچاره دل من که هیچ وقت نخواست باور کند که تو موندنی نیستی.

نظرات 6 + ارسال نظر
امی سه‌شنبه 18 آبان 1389 ساعت 12:36

بهارقشنگ بودمن که خودم عاشق اینجورنوشته ها هستم

mary سه‌شنبه 18 آبان 1389 ساعت 17:29 http://mary66.blogsky.com

سلااااااام بهار جوووووووون
خیلی خوشمل بود مرسی گلم

mary چهارشنبه 19 آبان 1389 ساعت 09:48 http://mary66.blogsky.com

سلااااااااااااااااام
[گل]
[گل]
[قلب]
[گل]
[گل]
آپممممممممممممممم
خوشحال میشم بیای[قلب]

امی یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 12:20 http://www.shelakhteh.blogsky.com

می ترسیدم یادم برود شبها با تو چگونه صبح می شود.نه! یادم نرفته است هنوز.
ممنون بهارجان

فرنوش سه‌شنبه 25 آبان 1389 ساعت 18:25 http://pichesh.persianblog.ir

سلام عزیزم خوبی؟؟ مرسی که خبرمون کردی متنتم خیلی قشنگ بود بیشتر پیش ما بیا خوشحال میشیم...

عاشق دل شکسته شنبه 29 آبان 1389 ساعت 20:39 http://alistory.blogfa.com

سلام به عزیز عزیزها خوفی خوشی سلامتی راستی یادم نرفتم عاشقانه من به گام دوم زندگی اپ شده بدو بیا خوشحال کنم
دوستت دارم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد