روزها در پی هم گذشتند و همچنان از اتفاقات گذشته مایوس و ناامید
به دنبال پلی می گردم که بتواند فاصله های ما را کمتر کند.
تمام شوق و اشتیاق گذشته ام را در خاک سرد حیاط خانه ی آرزوهایم دفن کردم
و آن خاک سرد و نمناک تمام گذشته ام را مانند کاغذ سیاهی حذف کرد.
دیگر به چه امیدی ابرهای سنگین سرنوشت را کنار زنم تا
شاید آفتاب اعتماد یخ های سرد و انبوه زندکی ام را ذوب کند.
سلام موشی وبلاگت عالیه بیشتربنویس من حتمامیخونم جانم

احساساتتم مثل خودت دوست داشتنیه گلم
سلام خانوم خانومادوست میدارم کاش جریان این شعرودفترومینوشتی واسه همه جالبه
سلام دوست من
ممنون که بهم سر زدی . نوشته هات رو خوندم . با احساس مینویسی
بازم بنویس ...
پیشم بیا
سلام دوست عزیز ممنون که به وبلاگم سرزدی وبلاگت خیلی قشنگه تو رو با اسم بهار لینک میکنم تو هم منو با اسم دوبیتی سرا لینک کن ممنون
سلام بهار جان
آخه اسمت بهار پس چرا انقدرپاییزی مینویسی؟
امیدوارم موفق باشی و پیش منم بیا حتما آخه منم خزان زده هستم
سلام من هم تو رو با اسم بهار لینک کردم بازم بهم س بزن ممنون
سلام اپم بیاببینم
سلام عزیزم
گیلاس اپ کلده...منتظرتونم[گل]
سلام عزیز دلم
به ی بازی وبلاگی دعوتت کلدم..حدما بیا...بوس
چرا غمگین وقتی که خواهد گذشت